خطای ستارگان بخت ما اثر جان گرین

0 264

قهرمان‌های این کتاب به قدرت نمی‌رسند و با این وجود قهرمانند.
” خطای بخت ستارگان ما “، قبل از خواندن کتاب، شما را یاد چه چیز می اندازد؟ یک کتاب طالع بینی؟ یک کتاب بسیار رمز آلود؟ و یا یک کتاب علمی تخیلی؟ جالب است، نه؟ این کتاب موضوعش چیزی غیر از تمام این هاست.. سوال های بزرگی هستند که باید حتما جوابی داشته باشند و آرزوهای بسیار بزرگ تری وجود دارند که باید در طول یک زندگی – هرچند کوتاه –برآورده شوند. یعنی اگر برآورده بشوند چقدر خوب است. آن وقت مجبور نیستیم برای همیشه ی یک زندگی منتظر پاسخ باشیم.

کتاب خطای ستارگان بخت ما، داستان زندگی و مرگ جوان هایی ست که زندگی می کنند، افسره می شوند، فیلم تماشا می کنند، دچار بیماری سرطان می شوند، عاشق می شوند و دوست دارند قبل از مرگ اثری از خود باقی بگذارند و پاسخی برای سوال هایشان داشته باشند.

این کتاب را بخوانید؛ قهرمان‌های این کتاب به قدرت نمی‌رسند و با این وجود قهرمانند. در سال ۲۰۱۴ از روی این رمان، فیلمی پر طرفدار با همین عنوان ساخته شد و جان گرین، نویسنده ی این کتاب را به پرفروش ترین نویسنده ی آمریکا تبدیل کرد.

جوایز این کتاب:

رمان شماره یک سال به انتخاب مجله ی نیویورک تایمز
رمان شماره یک سال به انتخاب وال استریت جورنال
رمان شماره یک به انتخاب ایندی باند
بهترین رمان سال از نظر منتقدان نیویرک تایمز
کتاب پیشنهاد شده توسط بوک لیست، اس٫ ال. جی،پابلیشرز ویکلی، هورن بوک و کرکاس

بخش هایی از کتاب:

  • آقای ون هوتن، من از نامه ی شما متوجه شدم که دیگر قصد ندارید کتاب دیگری بنویسید. از یک طرف ناامید شدم و از طرف دیگر راحت. چون دیگر لازم نیست نگران این موضوع باشم که آیا کتاب بعدی هم می تواند به بی نقصی و فوق العادگی این کتاب باشد یا خیر. به عنوان یک دختر ِ سرطانی مرحله ی چهار که سه سال زنده مانده باید به شما بگویم که همه چیز را به درستی در کتاب رنج باشکوه نشان داده اید. یا دست کم مرا به خوبی درک کرده اید. کتاب شما احساسات مرا قبل از اینکه حتی حسشان کنم به من نشان می دهد و من این کتاب را ده ها بار خوانده ام.
  • اگر روزی تصمیم گرفتید چیز دیگری بنویسید، حتی اگر نخواستید منتشرش کنید، خوشحال می شوم آن را بخوانم. صادقانه می گویم، من حتی حاضرم فهرست خریدهای منزلتان را هم بخوانم.
    دوستدار شما
    هزل گریس ( شانزده ساله )
  • آخر زمستان هفده سالگی‌ام، مامانم به این نتیجه رسید که افسرده شده‌ام، شاید برای اینکه خیلی کم از خانه بیرون می‌رفتم، بیشتر وقتم را توی تختخواب می‌گذراندم، یک کتاب را هزار بار می‌خواندم، میلی به غذا نداشتم و بقیه وقتم را هم به مرگ فکر می‌کردم..
  • آگوستوس را کشیدم کنار و از خجالت به کفش‌هایم زل زدم بعد همه شروع کردند به دست زدن. همه آدم‌هایی که آنجا بودند همه آن آدم بزرگ‌ها باهم شروع کردند به دست زدن. یکی شان با لهجه اروپایی بلند گفت: «برآوو!» آگوستوس لبخند زد و تعظیم کرد. من هم با لبخند، کمی خم شدم و این باعث شد دوباره دست بزنند..

 

دانلود کتاب های صوتی برای کودکان و نوجوانان

با ورود به بخش کودک و نوجوان وبسایت نوار می توانید به تمامی کتاب های صوتی این گروه سنی از جمله بابالنگ دراز، آلیس در سرزمین عجایب و … دسترسی داشته باشید.

دانلود

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.